مَــטּ فـَقَـطـ یـــہ 'پســَرَҐ
آرام بیصدا یواش ساکت مینویسم
دلم ميخواست بفهمي كه نباشي تلخ سردم
از اون روزي كه بهت گفتم به چشمهاي تو دل دادم
واسط اصلآ مهم نيست كه چقدر بي تو باشفته ام من و اصلآ نميبيني با اين كه رو بروت هستم
نبايد رو مي شد دستم نبايد وا مي شد داشتم به جرم اين كه مي دوني به جرم اين كه بهت گفتم
شايد ديره ولي هالا مي فهمم اشتباه كردم
نميدونم چه جوري شد كه از چشم تو افتادم
از اين حسي كه بهت دارم نبايد چيزي مي گي
دارم پاك ميرم از يادت داري پاك ميري از دستم
با اقرارم به عشق تو خودم رو تو دلت كاشتم
من رو ناديده ميگيري ازم رو بر مي گردوني
яima |